چه فكر ميكني كه بادبان شكسته، زورق به گل نشستهاي است زندگي در اين خراب ريخته كه رنگ عافيت از او گريخته به بن رسيده ، راه بسته ايست زندگي چه سهمناك بود سيل حادثه كه همچو اژدها دهان گشود زمين و آسمان ز هم گسيخت ستاره خوشه خوشه ريخت و آفتاب در كبود دره هاي آب غرق شد …
Read More »